باز تو

ساخت وبلاگ
می خواهم که بازگردیاما نه با پاهایتبا قلبتولی برنگردپلها فرو ریخته اندهم قطارانمان اسیر گشته اندو کلماتی که در گوش یکدیگر زمزمه کرده بودیممعنایشان را از دست داده انددر مازن ها و مردانی باقی مانده اندبا گلوله هایی در جیبهایشان برای یک جنگ تازهمی خواهم که بازگردیکشته های جنگ را به خاک بسپاریو از سرنوشت که ما را با یکدیگر نمی خواستانتقام بگیریمثلا یک روز که به حمام می رویخونت بر کاشی هاجاری شودمی خوا باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : پاهایت, نویسنده : 1koowat7 بازدید : 66 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 17:37

خندیدیم و به این فکر کردیم که چند بار خداوندگاران دستانت را بوسیده ایم. آنان که هر بار امید را همچون بذری سوخته از قلبهایمان بیرون کشیدند و بر لم  یزرع ترین بیابان های خیالات رهایش کردند. در جهنمی که پس از این در آن خواهم زیست چه کسی دوشادوشم اشک خواهد ریخت؟ تو همه را رها کردی تو خوب خوبها بودی و ما شکست را پذیرفتیم. زانو زدیم و سر به زیر انداختیم تا دیوهای تو ما را ببلعند. که دستانمان را کوتاه کن باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نامه,گریفیث, نویسنده : 1koowat7 بازدید : 70 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 17:37

عریان میخواهمت،  همچون جنگل در نور مهتاب و همچون جزیره ای تنها در اقیانوسی بی انتها عریان می خواهمت که موهایت از این شعر بیرون بزند که تو نور بودی و من تاریکی تمام  تو آب بودی و من تمام بیابانها هوا بودی و من غریقی ناامید بوسه می خواستم که زندگی کنم که نفس بکشم دستهایم که تن تو را جستجو می کردند خوشبخت ترین جهانگردهایی بودند که می شناختم اما تو هیچ وقت نبوده ای خیال کرده ام که هستی که خورشیدی و باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نوشتن,خالی, نویسنده : 1koowat7 بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 4:48

پوشه ی داستان هامو باز می کنم و می بینم که برای ادامه ی هیچکدومشون هیچ ایده ای ندارم. شاید چون خیلی وقته چیزی نخوندم. نوشتن از خوندن و تجربه میاد و تنها تجربه ی من تو این یه ساله باز کردن توییتر و چرند و پرند گفتن بوده. باید از این زندگی توییتری بیام بیرون اگه می خوام چیزی درست حسابی ای بنویسم.

باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسم, نویسنده : 1koowat7 بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 12 شهريور 1396 ساعت: 18:05

ما از شکستن زاده شدیم. از متلاشی شدن بزرگترین ها. زمانی که ستاره ای عمرش به پایان می رسید ما به آرامی شکل می گرفتیم. سالهای زیاد سرگردانی در کائنات بالاخره به سر آمد. زمین به آرامی شکل گرفت. چیزهای داغ سرد شدند. شکل های زشت زیبا شدند. بیرون ها به درون ها تغییر مکان دادند. اولین تک سلولی که جد بزرگ همه ی ما بود تنفس را شروع کرد. ما در دریاها شنا کردیم. از شیره ی گلهای باستانی چشیدیم. بر شاخه ی درخت باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : خلقت, نویسنده : 1koowat7 بازدید : 55 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 0:50